گلی چه خوابالو شده!

گفتم امروز بریم پارک بدوییم..هیچ کس موافقت نکرد

فکر کنم باید بیشتر اصرار میکردم...

یا کار درستی کردم به تصمیمشون احترام گذاشتم و مزاحم بی حوصلگی شان نشدم...

اخه میدونید چیه یه وقتایی که خودم بی حوصله میشم که اتفاقا خیلی هم پیش میاد حتی حوصله ندارم یکی باهام حرف بزنه چه برسه به اینکه ازم تقاضای کاری بکنه....

پس خوبه که مزاحم بی حوصلگی بقیه نشیم...

ولی خوبتر اینه که بریزیم بیرون هرچیز لامصبی رو که باعث بی حوصلگی مون شده..

به یه نفر بگیم چرا حوصله نداریم ..اگه کسی هم نبود که بهش بگیم تو کاغذ بنویسیم...وقتی دونه دونه بی حوصلگی هاتو مینویسی ...بیشتر به بیخودبودنشون پی میبری...


بیا بنویسم

من امروز بی حوصله م چون....

پس برای رفعش باید اینکارو کنم ...!

نذارم این بی حوصلگی رخنه کنه تو وجودم و سر تاپای زندگیم...

مگه چند بار زنده ام که بخوام یه بارشو با بی حوصلگی بگذرونم؟

هوم؟؟؟